
کمال حقیقی انسان
در ادامۀ بحث (جلسۀ 19، 27 محرم 1446) به تبیین موضوع «کمال حقیقی انسان» میپردازیم.
در ادامۀ موضوع انسانشناسی، تمامیت و کمال را در انسان بررسی کردیم. گفتیم کمال انسان و معیار سعادت و شقاوت او ولایت است. ولایت، معانی مختلفی دارد. اما اصلیترین معنای آن، قرب است و انسان بهاندازۀ رسیدن به قرب، به سعادت نزدیک میشود و به اندازهای که از آن فاصله دارد، اسیر ظلمات میگردد، یعنی از خدا که نور آسمانها و زمین است[1]، دور میشود.
نور خدا چیست؟ نوری است که از جایی طلوع و در جایی غروب نمیکند و پیوسته در همۀ هستی جریان دارد. هر موجودی هم که در آن بهرهای از حیات میبینیم، درواقع جلوهای از این نور است. اما اشیائی مثل فرش، میز و لباس را نمیتوان نور نامید؛ زیرا دیگر زنده و پویا نیستند. مثلاً یک مبل یا میز چوبی، زمانی که تنۀ یک درخت بوده، حیات داشته و روح نباتی در آن جاری بوده است؛ ولی ما با قطع کردن، او را از نور وجود جدا کردهایم و دیگر حیات ندارد.
در سورۀ بقره میخوانیم:
«...وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ.»[2]
این، روحیۀ طاغوتی ماست که موجودات را از نور وجودشان جدا و به ظلمات امیال و هوای نفس خود وارد میکنیم. درختی را که برگوبار دارد و برای همۀ موجودات زمین مفید است، بهراحتی قطع میکنیم؛ منابع طبیعی زمین را برای ساختن انواع ساختمانها و تجهیزات زندگی، بیرویه استخراج میکنیم و نهایتاً حیات را برای خودمان و همۀ موجودات زندۀ زمین به خطر میاندازیم. پس ظلمات درحقیقت ناشی از سوء اختیار ماست.
البته خدا به ما اجازه داده از منابع طبیعت برای برآوردن نیازهایمان بهرهبرداری کنیم. اما مثلاً به جای قطع کردن درخت سرسبز و ریشهدار میتوانیم از چوب درختی که خشک شده و دیگر منشأ اثر نیست، استفاده کنیم. یا به اندازۀ نیازمان در برطرف کردن گرسنگی، حیوانات را صید یا ذبح نماییم؛ نه اینکه بیش از نیاز و برای تفریح یا سرگرمی آنها را شکار کنیم. ما حتی نباید یک برگ سبز را بیدلیل از درخت جدا کنیم؛ چون با این کار، آن را از نور وجودش جدا و وارد ظلمات میکنیم، یعنی مانع رشد و تداوم حیاتش میشویم.
اما انسان چگونه وارد ظلمات میشود؟ علامه طباطبایی(رحمةاللهعلیه) معیار سعادت و شقاوت را ولایت معرفی کردهاند[3]. انسان هرچه به ولایت نزدیکتر باشد، به همان اندازه سعید و هرچه از آن دورتر باشد، به همان اندازه شقی است. نزدیکی به ولایت، نزدیکی به وجود است و شقاوت یعنی دوری از وجود و تعلق خاطر به آنچه بهرهای از وجود ندارد؛ زیرا انسان با چیزی که دوست دارد، محشور میشود و کسی که به لاشیءها دل ببندد، خودش هم نهایتاً لاشیء میشود[4]، یعنی از وجودش بهرهای نمیبرد و این عین شقاوت است.
هرجا وجود هست، برکات هست؛ مثلاً هرجا درخت سرسبزی باشد، هوا لطیف میشود. اما به هر اندازه حیات موجودات زنده را بگیریم و از نور وجود خارجشان کنیم، تأثیر کاری که انجام دادهایم، به خودمان برمیگردد؛ اگرچه متوجه آن نشویم. مثلاً وقتی درختان سبز را قطع میکنیم، دچار آلودگی هوا شویم.
این بیبهره شدن از وجود حتی در امور معنوی ما نیز تأثیر میگذارد. مثلاً طبق روال همیشه نماز میخوانیم؛ اما در نماز، حضور قلب نداریم. یا به احکام دین و شریعت عمل میکنیم؛ اما برای داشتن یک زندگی مرفّه یا آسایش بیشتر، هزاران آرزو و افسوس در قلبمان موج میزند و ناراضی و ناشکریم.
اگر ریشۀ همۀ ظلماتی را که امروز انسانها اسیرش شدهاند، بررسی کنیم، میبینیم به خودمحوری و منفعتطلبی ختم میشود؛ همان تفکر اومانیستی که اصالت را به انسان میدهد و سعادت و خوشبختیاش را در رفاه، آسایش و تنوع بیشتر میبیند. تفکری که به او اجازه میدهد برای سود بیشتر، در روند طبیعت دست ببرد و آن را از مسیر طبیعی خود خارج کند. این میشود که امروز حتی در محصولات کشاورزی و تولیدات دامی نیز محصول طبیعی نداریم.
تجددطلبیهایی که باعث از دست رفتن آثار سنتی و هنر اصیل فطری ما میشود، مُدگراییهایی که هویت اصیل الهی و انسانی ما را نشانه میرود، حسابگریهایی که از روابط زیبای انسانی دورمان میکند و هزاران نمونه از این دست، کافی است تا بفهمیم «مرگ بر آمریکا» صرفاً یک شعار نیست، بلکه برائت از همین زندگیهایی است که فرسنگها از نور وجود فاصله دارند.
امروز ما به جای گشت و گذار در طبیعت و استفاده از مناظر چشمنواز و هوای پاک، ترجیح میدهیم وقتمان را در مراکز خرید و کافیشاپها و... بگذرانیم! به جای لباسهایی که بر مبنای فرهنگ ایرانیاسلامی طراحی و دوخته شدهاند، ترجیح میدهیم از لباسهایی که برند خارجی دارند، استفاده کنیم! اینها روحیاتی هستند که در ما نهادینه شدهاند. حقیقت جهاد تبیین که سالهاست رهبر عزیزمان بر آن تأکید دارند، عوض کردن همین روحیهها و مبادی میل ماست.
این جهاد است که ما را به چشیدن لذت حیات طیبه در دولت کریمۀ حضرت حجت(ارواحنافداه) و خلیفۀ خدا در زمین بودن میرساند. نباید بگوییم: «با یک گل، بهار نمیشود!» حتی اگر یک نفر از ما هم بتواند این فرهنگ غلط را از خودش دور کند و قلبش را به سرچشمۀ ناب معارف ولایی وصل نماید، میتواند چنان عطر و بویی در جهان پراکنده کند که مشام جان همۀ فطرتهای سالم را به سمت حقیقت نیل دهد. مانند امام راحل عزیزمان(قدّسسرّه) که یک نفر بود، اما به اندازۀ یک امت در هموار کردن مسیر ظهور اثر گذاشت.
سیر تکاملی در همۀ موجودات درواقع همان مسیری است که طی میکنند تا از قوه به فعل برسند. سیر تکاملی در انسان نیز از نطفه آغاز میشود و هر مرحله را که پشت سر بگذارد، دیگر به آن برنمیگردد. به همین صورت، مسیر تکاملش را طی میکند تا در قالب یک انسان، پا به این دنیا بگذارد و تا زمانی که وارد قیامت شود، این سیر ادامه دارد.
در فلسفه به این سیر تکاملی «تشخص» میگویند. مثلاً یک گیاه، تشخص نباتی دارد و یک حیوان، تشخص حیوانی. اما یک تشخص ثانوی هم داریم که مخصوص انسان است و در قرآن از آن با عنوان «شاکله» ذکر میشود[5]. این خود انسان است که انتخاب میکند شاکلۀ وجودیاش را براساس آن کمال انسانی که خدا برایش در نظر گرفته، بسازد یا نه؛ و اگر نسازد، روز قیامت میبیند به کمالی که میتوانسته برسد، نرسیده و این برایش عذاب خواهد شد.
حرکت کمالی انسان، حرکت از عقل فعال حیوانی به سمت انسان نورانی، انسان روحانی و انسان ولایی شدن است و این حرکت، با راهبری ولایت صورت میپذیرد؛ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»[6]. درحقیقت الله است که با ولایت خود، ما را از ظلمات خارج و به عالم نور و ولایت وارد میکند.
ظلمات، اصالت دادن به چیزهایی است که ارتباطی با مبدأ حیات یعنی خدا ندارند و زنده نیستند؛ ولی ما با نگاه غلط، آنها را منشأ اثر میدانیم و برای داشتنشان خوشحال و با از دست دادنشان غمگین میشویم. گویی زندگی را بدون آنها برای خود، غیر قابل تصور میدانیم و تمام همّ و غمّمان در زندگی، به دست آوردن آنها میشود. غافل از آنکه کمال ما، در خارج شدن از این ظلمات است و صرفاً با تمسک به مقام ولایت، امکانپذیر میشود.
عظمت کار امام خمینی(رحمةاللهعلیه) در تربیت و پرورش انسانهایی است که با رسیدن به مقام ولایت، زمینهساز ظهور امام زمان(ارواحنافداه) شدهاند. ما نیز باید برای تربیت ولایی فرزندانمان تلاش کنیم و ارتباطشان با ولایت و مقام حقیقی انسانیشان را به آنها بشناسانیم. بدانیم وقتی خود را اینگونه متصل به ولایت ببینند، چون ولایت جامع تمام مراتب دین است، نماز، روزه، حجاب و سایر فروع را هم عاشقانه میپذیرند و انجام میدهند.
[1]- سورۀ نور، آیۀ 35: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»؛ خداوند نور آسمانها و زمين است. مثَل نور او همچون حفاظى است كه در آن چراغى است و چراغ در شيشهاى است و شيشه گويى ستارۀ درخشانى است از درخت پربركت زيتون كه نه شرقى و نه غربى است و نزديک است بدون تماس با آتش، شعلهور و روشن شود. نورى است بر فراز نور ديگر. خدا هركه را بخواهد، به نور خود هدايت مىكند و خداوند براى مردم، مثالها مىزند و او به همه چيز آگاه است.
[2]- سورۀ بقره، آیۀ 257 : و کافران، اولیائشان طاغوت است که آنها را از نور به سوی ظلمات خارج میکند؛ آنها اصحاب آتشاند که در آن جاویداناند.
[3]- برگرفته از مباحث علامه طباطبایی در کتاب «الرسالة الولایة».
[4]- مثلاً کسی که سنگی را دوست بدارد، در مرتبۀ جمادی میماند و «کَالْحِجَارَة» (مانند سنگ/سورۀ بقره، آیۀ 74) میشود؛ یا کسی که اسیر شهوت و غضب باشد، در مرتبۀ حیوانی سقوط میکند و «كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ» (سورۀ اعراف، آیۀ 179/مانند چهارپایان و بدتر از آنها) میگردد.
[5]- سورۀ إسراء، آیۀ 84 : «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِيلًا»؛ بگو: هرکس براساس شاکله و شخصیتش عمل میکند، پس پروردگارتان بهتر میداند چه کسی هدایتیافتهتر است.
[6]- سورۀ بقره، آیۀ 257 : خدا ولیّ مؤمنان است که آنان را از ظلمات به سوی نور خارج میکند.
نظرات کاربران